قصّه

از اون دسته آدمایی نیستم که طبع ادبی خوبی دارن، ولی حرف دلمو راحت میزنم.

قصّه

از اون دسته آدمایی نیستم که طبع ادبی خوبی دارن، ولی حرف دلمو راحت میزنم.

گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمی کاهم....

اینکه یه نوقع هایی مثه الان نشیتم تو جمع و دارم می خندم دلیل نمیشه که یادت نباشم، نمی دونم چرا با اینکه غرورمو شوندمو باز بهت پی ام دادمو حسمو گفتم الان خوشحالم! که می دونی چی داره می گذره تو مغزمو دوست دارم هنوز... همیشه منتظرت نمی شم اما بدم نمیاد که بر گودی بگی همهچی به درک بیا از نو تازه شروع کنیم!

نمی دونم الان چه حسی دارم. شاید اگه تنها بودم داشتم گریه می کردم.... اما الان جایی نیستم که بشه ناراحت بود!!!:)

 دلم میخاست بودی مسومدم بغلت. بیشتر از همه دلم واسه اون بغلای محکمت تنگ شده... 

تا آخر عمرم دوست دارم. حتی اگه یادم نباشی.

به قول نیما: گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمی کاهم....

نظرات 3 + ارسال نظر
هیییییسسسس!!! سه‌شنبه 3 مرداد 1391 ساعت 10:54 ب.ظ

نااااززززی!!!

فقط یه خواهش... میشه قبل از اینکه پستو بذاری یه دور بخونیش اگه لازم بود ویرایشش کنی؟؟؟!!! بعضی از کلماتو باید حدس زد!!!

Kimia پنج‌شنبه 5 مرداد 1391 ساعت 01:09 ق.ظ

Ghesseh kheiliii baaahat moafeghaaaam beneeeviis bazaaam

Dorsa جمعه 6 مرداد 1391 ساعت 02:41 ق.ظ

Niceeeee ghesseh !!

mersi eshgham:D

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد